زندگی نامه و آثار فیض محمد کاتب
بنا به گفته حاج کاظم یزدانی، ملافیض محمد مشهور به کاتب و هزاره به سال 1279هـ،ق در دهکدهای به نام زردسنگ واقع در قره باغ غزنی، چشم به جهان گشوده است.
از تحصیلات کاتب چندان اطلاعی در دست نیست همین قدر معلوم است که بعد از آموزش مقدماتی و محلی، رهسپار نجف میگردد و مدتی در آنجا به تحصیل پرداخته سپس به شهر لاهور میرود که آن وقت پاکستان نبوده یعنی در هند به تحصیلاتش ادامه میدهد، در کابل و قندهار هم به تحصیل پرداخته است. تحصیلات کاتب مسلسل و روی یک رشتة خاص تحت نظر استادان مشخص صورت نگرفته بناءً چنین به نظر میرسد که کاتب از استعداد سرشار برخوردار بوده و آنچه را آموخته از تلاش، جدیت و مطالعه مداوم شخصی شان بوده یعنی در فراگیری دانش و آگاهی پیرامون و قایع جهان و روزگار حس کنجکا و گر مخصوص به خود داشته، همین کنجکاوگری کاتب باعث شد که او به تاریخ نگاری و ثبت وقایع بپردازد.
کاتب در صفحه 1149 سراج التواریخ از مولوی محمد سرورخان اسحاق زایی به نیکی یاد میکند، زیرا کاتب تحریر اقلیدس، خلاصه الحساب و شرح چغمنی را نزد او درس خواند و از دیگر کسانی که کاتب در مخصر شان درس خوانده معلوم نیست.
بنا به یاد آوری کاتب از پدرش، چنین بر میآید که نام پدرش سعید محمد و نام پدرکلانش خداداد بوده، در ضمن پدرکاتب ریاست و وکالت مردم «محمد خواجه» ناهور را داشته است.
به سال 1298 جنگ خونین میان شیعه و سنی در قرهباغ غزنی در میگیرد در این زمان کاتب 18 سال داشته و از نزدیک این جنگ خانمان سوز را دیده بود که جریان این حادثه غم انگیز را در آخر جلد دوم تحفه الحبیب نگاشته است.
در اثر این جنگ و فاجعه زندگی برانداز، چندین خانوار از مردم «محمد خواجه» زمین و قریههای شان را گذاشته با حال آواره به سوی «ناهور» فرار میکنند پدر کاتب نیز با خانواده و متعلقانش در آن میان بود، مزارع و تمام ملکیت این فراریان از دست رفته بود و در منازل شان مهاجمان جاگزین شده بودند، بنابراین آواره شدگان برای همیش در ناهور ماندگار شدند.
کاتب در اوایل جوانی سفر به هندوستان و ایران برای فراگیری دوره مقدماتی علوم شرقی کرده است و در آنجا بعضی از علوم را فراگرفته و سپس به شهر کابل مراجعت کرده چنان که ذکر شد، او پس از مدتی به لاهور میرود به احتمال قوی قسمتهای بیشتر از سالهای 1304 و 1305 را که قریب دوسال میشود در لاهور مشغول تحصیل و کسب علم بوده، اگر چه او به درجه تحصیلاتاش اشارهای ندارد با این هم میتوان گفت که کاتب علاوه بر اتمام حد متداول علوم شرعیه در اکمال زبان و ادبیات غرب و تاریخ و نجوم و حساب نیز اهتمام ورزیده است و آشنایی با زبانهای اردو و انگلیسی را ممکن در سفر لاهور کسب کرده باشد. و زبان عربی را در آموزش فراگرفته یعنی نتیجة آموزشی است که او در این رشته پرداخته است و زبان پشتو را در زندگی باهمی، با اقوام پشتون یاد گرفته است که محصول زیست باهمی است و هم محصول توجه و علاقة خود کاتب میباشد.
بدین ترتیب قسمتی از تحصیلات کاتب در قرهباغ، قندهار، لاهور به پایان آمد و قسمت دیگر آن در کابل به فرجام رسید او در هنگام این دانشجویی، بیشتری از دانشهای متداول آن روزگار را فرا گرفت، بنابراین جایها و سالهای تحصیلات کاتب را میتوان به این گونه ارایه کرد:
در قرهباغ 1285- 1297 قمری
در قندهار 1297- 1303 قمری
در لاهور 1304- 1305 قمری
در کابل 1305- 1310 قمری
با این هم بعضی از وقفهها بنابه بروز خوادث در جریان تحصیل کاتب واقع شده ممکن مانع یا به تاخیر افتادن جریان تحصیل کاتب شده باشد، آنرا در نظر نگیریم بازهم مدت تحصیل او بیشتر از بیست سال را در بر میگیرد که زمان کمی نیست کاتب در این مدت یا در محضر استادان و در مدارس علمی و یا هم خودش با علاقه و تلاش شخصیاش به مطالعه و فراگیری علوم پرداخته است.
شامل شدن کاتب به عضویت دارالانشا و مجلس
کاتب علاوه بر مراتب علم و دانش ذکر شده، در هنر خطاطی و خوش نویسی نیز صلاحیت استادی داشت. نسخههایی متعددی از قرآن را به خط زیبای خویش نوشت و چند جلد کتاب از تالیفات علمای گذشته را نیز به خط نستعلیق نوشته که تعدادی از آن کتابها تا کنون به جا مانده است بناءً یکی از دلایلی که کاتب به دربار راه مییابد و عضویت دارالانشا را حاصیل میکند، درایت و استعداد خاص کاتب در نویسندگی و خوش نویسی است.
ملا محمد سرور اسحاق زایی (استاد کاتب) این درایت و استعداد را در کاتب دیده بود که پیشنهاد شمول او را به عضویت دارالانشا و مجلس تالیف ارائه کرد.
قبل از این شمولیت کاتب وظیفهای رسمی نداشت چنانکه از خلال نوشته هایش برمیآید، به سال 1303 هجری عضویت یک هیأت پنج نفری در امر مصالحه با ابراهیم سلطان پشهِیی جاغوری را داشته که تمرد ورزیده بود و هیأت، قضیه او را به اصلاح رسانید و به سال 1304 هجری در جبهه «اندر» لباس جنگجویی را در برداشته است.
در مورد شمولش به وظیفه دفتر خاص به سال 1310هجری، او بیان میدارد که بنا به تعریف و پیشنهاد ملا محمد سرور اسحاق زایی به این ماموریت گماشته شد.
ماموریتهای کاتب
پس از مرگ حبیب الله خان به سال 1347هجری، به وظیفه کاتب در دارالانشا و مجلس تألیف خاتمه داده شد و به دارالتالیف منتقل گردید به این معنا که ماموریتهای دیگری نیز به کاتب محول میگردید که بیشتر در این ماموریتها سلیقههای سیاسی در نظر بوده طوریکه فضیلت کاتب مورد حسادت واقع میشد.
وقتی که کاتب از دارالانشا به دارالتالیف انتقال داده شد او در تهیه و تنظیم کتابهای درسی سعی لازم و ارزشمند به خرچ داد، افزون به ابراز نظر، راجع به کتابهای درسی، آثار دیگر را که از آن اداره برای چاپ آماده میشد نیز از نظر اهمیت موضوع و شکل نوشته و مسایل دستوری و ادبی بررسی میکرد و خودش نیز به نوشتن مقالات و کتاب میپرداخت، چنان که کتاب تاریخ متقدمین را در جریان کار در همین اداره تالیف و چاپ کرد.
کاتب در زمان امان الله چندگاهی در مکتب حبیبه معلم مقرر گردید که این تقرر به نوعی دورنگه داشتن کاتب از امور و تالیفات تحقیقی سیاسی بود اگر چه کاتب سهم خود را در تدریس فرزندآن زمان وطن ادا کرد و هیچگاه نظر تعصب برانگیز قدرت مندان را نسبت به خود در نظر نگرفت و طبق معمول هرکجای که مامور بود با صداقت به اجرای وظیفهاش میپرداخت.
چنانکه روشن است امان الله خان از ملا فیض محمد کاتب و تالیفات بزرگ او دل خوشی نداشت چون میترسید که او در پرتو دانش و آگاهیای که دارد ممکن است رازهای پوشیدهای را آشکار سازد لذا ساحه را برای دانش گستری او محدود ساخت و سمت معلمی را به او واگذار کرد و یک معلم تحت نظر، چه کاری میتواند انجام دهد این نظری است که حاج کاظم یزدانی در مقاله تحت عنوان «تحقیقی پیرامون زندگی دانمشند و مورخ مشهور افغانستان ملا فیض محمد کاتب» ابراز میدارد، اکثر محققین این نظر را در پژوهشهای شان تایید میکنند.
مقامات وقت کاتب را بنابه مناسبتهای که از نظر خودشان اهمیت داشت موظف به اجرای امری میکردند، چنانکه مکاتب نظارت خارجه به امضای محمد طرزی، محفوظ در آرشیو ملی به این مطلب گواه اند: نامه مورخ 13 دلو 1398 به امضای محمد طرزی از کاتب تقاضا شد که به روز پانزده دلو جهت مذاکرهای بعضی از مسایل به نظارت خارجه حاضر شود. نامه مورخ پانزده قوس 1299 به امضای محمد سرور یاور امان الله خان، از کاتب خواسته که به گلخانه ارگ حضور یابد که از او و یک نفر معلم در باب مساله کنیز، استفسار به عمل میآید.
نامه مورخ پنج دلو 1298 نظارت خارجه بیانگر این است که کاتب باهیاتی به غرض اجرای مسایلی به هزاره جات رفته و باید راپور اجراات خود را به حضور امان الله تقدیم کند.
اسناد یاد شده بیانگر این است که کاتب به گونه سابق طور ثابت در مجلس تالیف نبوده، با این وصف مقامات وقت، افزون بر امور فرهنگی و تاریخ نویسی در موارد گوناگون کاتب را به ماموریت گماشته است. این امر نشان میدهد که کاتب مسئولیت بسا امور را به خوبی انجام میداده و از طرف دیگر محبوبیت و فعالیتهای اجتماعی کاتب را نیز نمایان میسازد اگر چه این مسئولیتها به رضای کاتب صورت نمیگرفته ولی کاتب با حوصله مندی و صداقت به انجام آن مبادرت میورزید، با آنکه میدانست مقامات از او به نفع خاص شان استفاده مینماید ولی برای آرامی وطن و منافع عام مردم از دیگر مسایل میگذشت.
فعالیت سیاسی کاتب
کاتب هیچگاه در دوران زندگیاش سیاست بازی نکرده و در پی به دست آوردن قدرت به فعالیت نپرداخته اما در تمام نوشتههایش و جدان یک سیاستمدار روشنفکر را تجلی بخشیده است و مقاماش را به حیث یک انسان آگاه، روشنفکر، سیاست شناس، روحانی کثرت گرا، تاریخ نویس و نویسنده پیشتاز و نستوه حفظ کرده است.
در نوشتههایش کوشیده است تا احوال ستم دیدگان را تبارز دهد این کار را برای انسان دوستی به انجام میرساند و علایق دیگری را در نظر نداشت. قومی و مذهبی نمیاندیشید بلکه به وطن فکر میکرد و اهل وطن را یکسان دوست داشت بناءً فعالیتهای استاد کاتب روشنگری در عرصه سیاست و زندگی اجتماعی بود. چنان که میرسید قاسم یکی از اعضای برجسته مشروط خواهان مقالهای را که بعد از رهایی از زندان انتشار داد، در باره جنبش مشروط خواهان معلومات میدهد در این مقاله از کاتب یاد آوری کرده، کاتب را یکی از پیشگامان این جنبش قلمداد میکند. عبدالحی حبیبی که شرح حال افراد مهم مشروطه خواهان را گرد آوری کرده است، پنج صفحه از کتابش را در باره ملا فیض محمد کاتب و خدمات او اختصاص داده چنین مینویسد: «مؤلف سراج التواریخ که نویسنده فاضل و ادیب روشنفکر و از جمله مشروط خواهان اول بود و در «شیرپور» محبوس گردید اما به سبب این که امیر حبیت الله او را از دوران شهزادگی میشناخت و در نگارش سراج خدمت میکرد بعد از مدت کمی رها شد» از سخنان میرسید قاسم و عبدالحی حبیبی بر میآید که کاتب عضوی برجسته و پیشتازی در جنبش مشروطه خواهان بوده که این جنبش در طول تاریخ سیاسی افغانستان یک جنبش مترقی و خوش نام در تاریخ کشور است و به نام «جنبش مشروطیت اول» است، که گروهی از روحانیون آگاه و دانشمندان روشنفکر افغانی این جنبش را اساس گذاشتند و در یک سازمان سری به فعالیت پرداختند هدف شان این بود تا رژیم استبدادی را متحول کند و بدیل آنرا حکومت قانون، دموکراسی و آزادی در کشور قرار دهد، که در راس این جنبش روحانی آزاده مولوی محمد سرورخان و اصف بود.
هدف کلی این جنبش را میتوان چونین برشمرد:
1. کوشش در به دست آوردن حقوق ملی و تبدیل حکومت استبدادی به مشروطه؛
2. آشتی و حسن تفاهم بین تمام اقوام و نژادهای ساکن افغانستان؛
3. سعی در اصلاح عامه؛
4. تعمیم معارف و مکاتب و وسایل بیدار مردم و گسترش مطبوعات؛
5. تاسیس مجلس شورا از راه انتخابات آزاد؛
6. سعی در تحصیل استقلال کشور، زیرا آن وقت کشور تحت نفوذ انگلیس بود؛
7. تامین مساوات و عدالت اجتماعی؛
8. بسط دانش و معارف جدید و توسعه صنایع.
البته این سازمان دارای مواد کاری بیشتری بوده که عمده ترین مواد آن همین است که ذکر شد.
بالاخره فعالیت این گروه مترقی و پیشتاز افشا گردید در نتیجه توسط امیر حبیب الله شاه مطلق عنان و استبداد پیشه و مرتجع وقت متلاشی شد، ک بعضی شان اعدام شدند و برخی دیگر شان به زندان افتاد. فیض محمد کاتب نیز رهسپار زندان شد ولی به زودی رها گردید، که دلیلی این رهایی را حبیبی ناشی از خدمات فرهنگی کاتب میداند یعنی آن وقت کاتب در نگارش سراج خدمت میکرد بنابراین خدمات فرهنگی و تاریخ نگاری حبیب الله اورا آزاد کرد.
این کانون حریت و آزادگی که داشت در سراسر کشور گسترش مییافت در نخستین دورهای فعالیتش توسط امیر از هم پاشید.
ملا فیض محمد روشنفکر و روحانی بیدار و آگاه از عصر و زمان که از ظلم و استبداد رنج میبرد و استبداد را از هر نوعی که بود با تمام وجودش درک و احساس میکرد، هرگز نمیتوانست در قبال مردم و کشورش بی تفاوت بماند بنا به همین ملحوظ به حلقه مشروط خواهان پیوست و علی رغم همه محدویتها و خطراتی که برای شخص او وجود داشت به خاطر عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی مبارزه کرد و پایداری بی دریغ نمود تا آنجا که به زندان رفت.
برجستگی و پیشتازی فعالیت سیاسی ملا که بیشتر از همه فعالیتهای اش در خور اهمیت است، باور به دموکراسی و کثرت گرایی است. بنا به گفته اسماعیل مبلغ و عدة دیگری از اهل خبره، ملا در لویه جرگه پغمان حضور داشته که در آن مجلس و اجتماع بزرگ خواستار آزادی و به رسمیت شناختن مذاهب در افغانستان میشود، در ضمن ادعا میکند که این آزادی و به رسمیت شناختن مذاهب به نفع کشور و ملت تمام میشود. تاکید میکند که مذهب تشیع باید در کنار مذهب تسنن به رسمیت شناخته شود و استدلال میکند که رسمیت یافتن تشیع هیچ چیزی از عظمت مذهب اهل سنت نمیکاهد بلکه باعث سر افرازی آنان تمام خواهد شد و برای وحدت ملی و پیشرفت و ترقی کشور لازم است که شیعیان نیز هم ردیف برادران اهل سنت به حساب آیند مگر گروهی از روحانیون قشری و متعصب اهل سنت به پا خاسته در برابر این طرح عقلانی و سیاسی معقول و منطقی کاتب، شدیداً جبهه گیری مینمایند، تا اینکه به کاتب حمله ور میشوند و به لت و کوب او میپردازند، امان الله خان که وضع را چنین وخیم میبیند، ابتدا برای چند ساعت او را در پغمان در داخل اتاقی به زندان میاندازد تا وحشت متعصبین کاهش یابد سپس کاتب را از طرف شب به سوی دهات ناهور غزنی که اقوام ملا در آنجا بود میفرستد و سر وصدا به این طریق خاموش میگردد.
این طرح کاتب نمادی است از روشن نگری و روشنفکری او که بیانگر کثرت باوری او میباشد بنابراین میتوان گفت که کاتب برای رویکار آمدن یک حکومت منتخب، یک جامعه گشوده و یک نظام دموکراسی فعالیت سیاسی میکند که نسبت به زمانش خیلی پیشتازانه میتواند تلقی شود چنان که طرح آزادی و به رسمیت شناختن مذاهب در افغانستان هنوز به احد کمال نرسیده در این اواخر دولت افغانستان و وزارت عدلیه افغانستان روی این مساله کار میکنند.
وفات کاتب
به سال 1308 خورشیدی فیض محمد کاتب از طرف حبیب الله کلکانی به ترکیب محمد عظیم کوهستانی، میر آقا مجتهد و خلیفه غلام حسن خان به هزاره جات فرستاده شد تا مردم هزاره را به صلح و سازش فرا خوانند. میر فتح خان مدافع «اونی» این هیئت را محبوساً از کوتل اونی نزد سردار محمد امین خان فرستاد مردم دعوت هیأت را رد کرد و این هیأت را از راه وردک به کابل رجعت دادند. هیأتی که در راس آن کاتب بود به عدم موفقیت روبر شد و بدون اخذ نتیجه مثبت به کابل برگشتند بنابراین جاسوسان مخفی حبیب الله کلکانی، کاتب را متهم کردند به این که کاتب در خفا سران هزاره را به پایداری و مقاومت به ضد حکومت بچه سقاتشویق کرده است. از این جهت کاتب و همراهاناش را در کابل دستگیر کرده آنها را مورد ضرب و جرح و شکنجه فروان قرار داد که کاتب در اثر همین شکنجه و ضربات جسمی آسیب شدید دید و دیگر سلامتیاش باز نگشت. برای تداوی رهسپار کشور شد پس از مدتی به وطن برگشت اما ضربات وحشیانه چنان پیکرپیر میرزا را درهم کفته بود که پیکرش بعد از این شکنجه توانایی قامت بر افراشتن را پیدا نکرد زیرا کاتب در این هنگام هفتاد ساله بود اگر چه از نظر اسلامی، اخلاقی و کهنسالی نباید کاتب مورد ضرب شکنجه قرار میگرفت متاسفانه حکومت او باشان بدون در نظر گیری ارزشهای اخلاقی و اسلامی کاتب را شکنجه کردند و خدمات فرهنگی، نویسندگی و تاریخ نگاری کاتب را نیز در نظر نگرفتند، کاتب در اثر این شکنجه بالاخره در 16 جدی سال 1309 خورشیدی به سن هفتاد سالگی در حالیکه پنجاه سال آن را در خدمت فرهنگ و ادب به سر برده بود، وفات کرد و در بالاجوی چنداول به خاک سپرده شد.
در دربارة مضروب شدن کاتب میر غلام محمدغبار و عبدالحی حبیبی چونین میگویند:
غبار مینویسد: «حکومت بچه سقو هیأتی به هزاره جات فرستاد که مرکب بود از ملا فیض محمد مورخ، محمد عظیم کوهستانی، میرآقا مجتهد و خلیفه غلام حسن خان، مدافع اونی میر فتح خان اینها را محبوساً از کوتل اونی به نزد محمد امین خان (برادر امان الله) فرستاد و مردم دعوت هیأت مذکور را رد نمود، خودشان را از راه وردک به کابل رجعت دادند. در نتیجه همین رفت و آمد هیأت بود که بچه سقو به ملا نویسنده سراج مشتبه گردید و او را چوب بسیار زد، وی مریض شد، برای معالجه به ایران رفت و از ایران برگشت، از دنیا رفت» غبار نوشته بالا را در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ در صفحه 830 آورده است.
عبدالحی حبیبی در شماره پنجم سال 1326 مجله آریانا پس از معرفی تحفه الحبیب در پایان مقالهاش مینویسد: «مولف محرحوم (فیض محمد کاتب) در اغتشاش سال 1308 در کابل کشته شد، و اغلب مردم این عصر او را دیده اند.»
بازهم حبیبی در کتاب جنبش مشروطیت در صفحه 46، در باره مضروب شدن وشهادت کاتب مینویسد: «بچه سقو به ملا خشم گین شد، امر لت و کوب او را داد، ملا از این ضرب موحش مریض گشت و از همین رنج جان سپرد در حالیکه در حدود پنج هزار صفحه چاپی و ناچاپ را در تاریخ مملکت نوشته و در جنبش مشروطیت و پیشه نویسندگی زحمتها دیده و به لت و کوب وحشیانه در سال 1308 جان به جان آفرین سپرد.»
غبار در مورد وفات مورخ کشور فیض محمد کاتب دقیق و واقعی و بدون هیچ غرضی سیاسی نوشته است در حالیکه نوشتههای محترم حبیبی در این مورد عاری از غرضهای سیاسی، قومی و شخصی نیست.
مقام تاریخ نگاری کاتب از نظر دانشمندان
تاریخ نگاری در افغانستان مانند کشورهای دیگر اسلامی تابع روشی بود که از ظهور اسلام به بعد در مراکز مهم فرهنگی اسلامی آن روزگار مثل بغداد، کوفه و شهرهای دیگر- آنچه در آن هنگام اراضی خلافت شرقیه نامیده میشد – موسوم بود و آن مشتمل بر دو نوع اصلی و انواع فرعی دیگر میباشد:
1. نوع خبر
2. نوع واقعه نگاری و یا تاریخ نویسی
کاتب در تاریخ نگاری اش از نوع دوم که واقع نگاری است استفاده کرده است زیرا واقع نگاری به تفصیل در مورد قضایای تاریخی میپردازد. از قرن چارده به بعد، مورخان روش واقعه نگاری به قید سال، ماه و روز هم پرداختند.
فیض محمد کاتب در آثار خویش، آنچه در باره تاریخ افغانستان تعلق داشت، روش واقعه نگاری و تاریخچه نگاری را برگزیده و وقایع تاریخی را به قید سال بیان کرده و مانند مورخان قرن چارده و پانزده اسلامی تاریخ ماه و روز را نیز بر آن افزوده است.
اما آنچه که از نظر دانشمندان مقام فیض محمد کاتب را در تاریخ نگاری بلند میبرد، این است که قسمتهای مهم ماخذ سراج التواریخ و نوشتههای دیگر کاتب متکی به منابع آرشیفی میباشد زیرا استفاده از آرشیف بین دانشمندان کشور ما تازگی دارد. قرار معلوم آن عدهای از محققان کشور ما که به استفاده از آثار آرشیفی پرداختند آنانی بودند که در خارج از کشور به مطالعه و تحقیق اشتغال داشتند و از آرشیف آن کشورها در تدوین و تالیف تاریخ وطن خویش استفاده کردند. بنابراین کاتب به باور اغلب نخستین مورخی است که در داخل کشور از این منابع در تحقیقاتش استفاده نموده که مبنای تالیفی موثق و دقیق از خود به یادگار گذاشت.
پروفیسور «مرینهارونوا» میگوید: «امروز هیچ مورخ افغانستان شناس بدون مراجعه به کتب ملا فیض محمد کاتب نمیتواند اثر خویش را یک اثر جدی و تحقیقی محسوب نماید.»
حبیبی مورخ مشهور افغانستان در باره کاتب میگوید: «فیض محمد کاتب حقیقتاً نویسنده پرکار و مورخ عالمی بود و چون از قشر عامه برخاسته بود، طبعاً در نظرداشت که در لف کلام خود، احوال ستم دیدگان را تمثیل نماید و وجدان طبقاتی خود را تسکین دهد، طوری که از معاصران کاتب شنیدهام، وی در این راه مصیبها دید و بارها مضروب گردید و کتاب او بهترین منبع معلومات میباشد.»
نیلاب رحیمی در کتاب «سیرتاریخی کتابخانهها در افغانستان» مینویسد:
«یکی از کتابخانههای شخصی در افغانستان، کتابخانه ملافیض محمد بوده است. این مرد فاضل و دانشمند را که از فحول نویسندگان و مورخان عصر خویش شمرده میشود «بیهقی» زمانش لقب داده اند، همانطوری که بیهقی با قلم توانا اندیشه بارور و باریک بینی روشنگرانه و خردمندانه چهره وقایع مسعود غزنوی را در تاریخش ترسیم نموده است، ملا فیض محمد نیز با نوشتن کتاب بزرگ و ارزشمند سراج التواریخ رعب انگیز ترین و مستبد ترین فرمانده زمانش یعنی امیر عبدالرحمان را نشان داده است، چهرة واقعی او را در تمام وقایع و حوادث نمودار کرده است، کتاب این مورخ عزیز روشن ترین برهان در باره فضیلت و دانش او است و اکثر آثارش را به قلم زیبای خود نگاشته که نشانگر چیره دستیاش در زمینة خط نگاری میباشد.»
خانم بنفشه در مقالهای تحت عنوان «فقیه و دانشمند میهن ما» مینویسد: «ملا در حکمت و کلام، نجوم و ریاضیات تبحر داشت و در عین حال با احساس وطن خواهی و نوع دوستی سرشاری که داشت به مثابة یک چهرة برازندة قوی در بین مردم عرض اندام نمود و محبوبیت زیادی بین حلقههای علمی پیدا کرد. وی از جمله شخصیتهای بزرگ آزادی دوست و مشروطه خواه به حساب میرود.»
عبدالحکیم روستاقی که معاصر ملا بوده و از نزدیک او را ملاقات کرده است در کتاب «سکینه العضلأ» در بارة وی چنین مینویسد: «الحاج مولانا فیض محمد هزاره یکی از مورخین و عالم عصری این خطة مقدس بود. مرحوم در اوایل صباوت به مدارس ملی دورة مقدماتی علم شرقی را تمام نمود و به هندوستان و ایران سفر کرده و بعضی علوم را در آن ولایات به تکمیل رسانیده، بعد مراجعت نموده و در شهر کابل متوطن شده است و به مطالعه کتب معتبرة اساتید عظام اشتغال داشته و در اندک مدتی در اثر جودت فکر و حدت ذهن و کثرت ممارست در علوم اجتماعی و تاریخی و اخلاقی سبقت به اقران نمود.
تالیفات متعددی نیز از وی به یادگار مانده است، وفاتش یوم چارشنبه 16 شهر رمضان المبارک سنه 1349هجری قمری در کابل پیوست.»
جناب آقای محمد علی پیام در مجله «حبل الله» در باره کاتب مینویسد: «ملا در منطقه چنداول کابل در کوچة معروف به «سپاه منصور» در یک خانه کوچک و محقری زندگی میکرد که از درودیوارش فضل و معنویت پدیدار بود، حتا خوب به خاطر دارم که بچههای خردسال چنداول نیز از خانة فیض محمد کاتب احترام مینمودند. زیرا از این خانة کوچک خدمات بزرگ و ذی قیمتی برای فرهنگ و معرفی افغانستان انجام یافته بود که نسلهای آیندة افغانستان را مرهون خود ساخته بود. آثار علمی و تاریخی افغانستان به مصداق مقولهای که گنج در ویرانه است از زیر سقف همین کلبه محقر به دسترس دانش قرار گرفته است که امروز بزرگی و فضیلت این گوهر ناشناخته را به اثبات میرساند.
کاتب تا روزی که دارفانی را وداع کرد در همین خانه شرافتمندانه زندگی کرد. جنازة مرحوم کاتب را نیز از همین خانه تشییع نمودند و در هدیرهای که با فاصله نزدیک خانهاش قرار دارد یعنی بالای جوی چنداول محترمانه به خاک سپردند.
از اینکه جنگ نور و ظلمت همواره در جهان وجود دارد در اسباب مرحوم کاتب دست ناپاک ستم گران جاهل را باید دخیل دانست. واقعاً معنویت و ارزش علمی این مرد محقق و مورخ، گفتة یکی از حکما را به خاطر میآورد که فرموده است: «مردان بزرگ چون کوه اند ه هر قدر به آنها نزدیکتر شوید عضمت و بزرگی آنها برای تان بیشتر آشکار میگردد.» مرحوم کاتب را نیز تا مدتی استبداد و اختناق نمیگذاشت که کماهو حقه در انظار جلوه گر شود، چنانچه در اوایل سلطنت امیر حبیب الله او را به جرم آزادی خواهی و مشروطه طلبی زندانی کردند و مدتی را نیز در زندان سپری نمود... کاتب در سن 18 سالگی در قرهباغ بوده و از برجهای دفاعی آنجا که جایگاه پدرش بود به طور مسلح حراست و نگهبانی میکرده است. او مرد شجاع و پرفضیلت بود و نشیب و فرازهای تلخی را در زندگی خود دید.»
کاتب نه تنها از نظر دانشمندان افغانستان بلکه از نظر دانشمندان منطقه و جهان یک مورخ، نویسنده و دانشمند مطرح است. با این هم هرچه از زمان بگذرد آثار کاتب گشوده تر خواهد شد زیرا افغانستان کشوری است که بر آن استبداد جاری است و قضاوت هم در هر زمینه استبدادی و قوم پرستانه است بنابر این کاتب مظلوم واقع شده است با آنکه نمیتوان شخصیت علمی کاتب را به سادگی نهان کرد اما اغراضهای غیر منطقی و توام با قدرت و سیاست میتواند در مقطعی از زمان کتمان شخصیت کند، خوشبختانه شخصیت کاتب چنان عظیم است که نمیتوان کتمانش کرد.
وضعیت سیاسی واجتماعی زمان کاتب
نظام سیاسی ای که دارای مشخصه های استوار وپویانیست طبعاً وضعیت اجتماعی را نیز آشفته می کند تاهنوز در افغانستان ما به یک نظام سیاسی مبتنی بر عدم خشونت دست نیافته ایم و وضعیت اجتماعی هم در هیچ معیار اجتماعی شناخته شده نمیگنجد.
در تحلیل وضع اجتماعی- اقتصادی و سیاسیای که درآن کاتب می زیست باید قبل از همه گفت که ساختار اجتماعی این دوره پیچیده بود و نظام اقتصادیاش، پیچیدهتر از ساختار اجتماعی این دوره بود، زیرا که پیچیدگی اوضاع اجتماعی به طور کل محصول جامعه فیودالی آن زمان ( اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20) میباشد خود مبین ساختار اجتماعی واقتصادی آن دوره است.
اوضاع سیاسی نا مشخصتر وغیر کاراتر از اوضاع اجتماعی- اقتصادی بود، عمر هفتاد و یک ساله کاتب مصادف با زمامداری پنج پادشاه( امیر عبدالرحمن، امیرحبیب الله، امان الله خان، حبیب الله کلکانی، ومحمد نادر) در کشور ما میباشد که در این هفتاد سال افغانستان به بسا مسایل نامشخص سیاسی و جنگی روبرو گردیده از جمله سلطه و اقتدار انگلیس در زمان عبدالرحمن و حبیب الله جنگ افغان و انگلیس در زمان امان الله و استقلال افغانستان، کودتای مرتجع و عقب گرایانهای بچه سقو حبیب الله کلکانی و آمدن نادر به کمک انگلیس در افغانستان این همه رویداد وضعیت سیاسی نا مشخص را در افغانستان روشن میسازد که در آثار کاتب نیز تبارز یافته است.
آغاز زندگی کاتب همزمان است با پایان جنگ دوم افغان و انگلیس این جنک نتایج بس ناگوار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به زندگی مردم افغانستان وارد کرده و از خود به جا میگذارد.
امیر عبدالرحمان غرض تحکیم بنیان سلطنت خود و کسب بیشتر حمایت دولت هند برتانوی هرچه که از دستش بر میآید به مردم و توده ها ستم میکند ونظام اجتماعی صدمه روز افزون را متقبل میگردد زیرا برخی از فیودالها مورد حمایت عبدالرحمان قرار میگیرد و این فیودالها مردم استثمار میکند و دولت هم به استبدادش بالای مردم ادامه میدهد که وضع اجتماعی را بیش از عبدالرحمان جهت تحکیم قدرتش اداره قوی جاسوسی را در سراسر کشور رویکار میسازد، این اداره چنان وسیع است که امنیت زندگی تمام مردم حتا عامه را به خطر مواجه کرده بود زیرا هرکس که به عبدالرحمان یک خبر را میرساند او از طرف امیر تشویق میشد. باچونین یک شبکهای، عبدالرحمان برجان، زندگی شخصی، ا جتماعی و اقتصادی مردم مسلط بود.
طبعاً در چنین یک وضعیت باید هرکس زبان و بیان اش را سانسور میکرد. اگرچه کاتب در لفافه اوضاع را در بسا موارد روشن کرده است چنانکه استبداد امیر را بر مردم هزارده مینویسد: مردمان هزاره که سر از اطاعت برساخته بودند مورد غضب امیر واقع شده و امیر امر نمود تا لشکر عظیم از قبایل افاغنه ارغستان و معروف و جلدک و هوتک بدانصورت (چله کور) حرکت نمایند و به مجرد رسیدن بدانجا دست به قتل و تاراج بزنند وایشان چنان کردند ومطیع را از متمرد فرق نمودند و هر روزه ده-ده وبیست-بیست نفر از هزاره گان را به قتل رسانیدند و بعد از آن به تأدیب هزارگان دایکندی شتافتند و در حدود صدتن از این مردم را که خطا از ایشان سرزده بودند به خاک انداخته وچار تن را به عنوان تنبه سایر متمردین به دهن توپ بستند.
ظاهر متن چنان مینماید که به طرفداری امیر نویشته شده باشد ولی محتوا بیانگر این است که کاتب خواسته استبداد امیر را توصیف کند طوریکه اگر به یک آدم بیوبندبار بگویی، او خیلی خطرناک است، کاتب هم به خاطر ی که مورد تهدید حکومت قرار نگیرد ازهمین روش استفاده کرده است.
پس از وفات امیر عبدالرحمان پسرش امیرحبیب الله باحمایت حکومت انگلیس به قدرت رسید. به خاطر رضایت مردم شبکه گسترده جاسوسی پدرش را لغو کرد با این هم شیوه اختناق و تعصب قومی و مذهبی و زبانی و بیاعتمادی از زمان عبدالرحمان تداومش را دراین دوره حفظ کرده با آنکه حبیب الله آدم آرام بود و اوضاع هم امن بود زیرا سلطه در دوره عبدالرحمان تامین شده بود.حبیب الله فقط به شکوه دربار و زندگی شخصیاش پرداخت اگرچه از دین همانند پدرش به خاطر قدرتش استفاده سو میکرد ولی خشونت پدرش را نداشت.
شکوفایی زندگی تاریخ نگاری کاتب همزمان باحکومت امیرحبیب الله است و بیشترین آثارش را در همین دوره مینویسد. اگر چه این دوره اوضاع نسبتاً گشوده شد، باز هم باید یک مؤرخ بسا مسایل را در نظر میگرفت تا مورد غضب شاه قرار نمیگرفت زیرا تاریخ نگاران، کتابهای تاریخی را در دربارها و بنا به هدایت شاهان مینویشتند در این صورت لازم بود تاچنان نویسند که آنان میخواهند مگر طوری که ذکری از متن سراج التاریخ رفت، کاتب کوشیده مقصدش را در درون کلام تبارز دهد.
پس از مرگ حبیب الله و به تخت نشستن امان الله جوان، اوضاع سیاسی به دور از تصور بهبود یافت، آزادی بیان رونق یافت. در جنگ که بین افغان و انگلیس صورت گرفت، به پیروزی افغانسان انجام شد. میتوان گفت که وضعیت اجتماعی و اقتصادی هم داشت بهبود مییافت مگر انگلیس با استفاده از گروههای مرتجع و بنیادگرا، اوضاع را مختل کرد و حکومت امان الله را توسط حبیب الله کلکانی از هم پاشاند و نمایندهاش را که نادرخان بود به قدرش نشاند و حبیب الله کلکانی را توسط نادر به کلوله بست. ترقی و توسعه که در زمان امان الله رویکار آمده بود از بین رفت واستبداد سر از نو نظام سیاسی و اجتماعی را دگرگون کرد.
معرفی آثار کتاب
امروز در عرصه تاریخ نگاری به هیچ کس جای شک و تردید باقی نمانده است که ملا فیض محمد کاتب را بزرگترین مورخ افغانستان نداند، بنابه نظر حسین نایل کاتب بزرگترین مورخ افغانستان پس از میر خواند مولف روضه الصفا و تاریخ نگار دوران تیموریان است.
کثرت آثار این دانشمند نه تنها در گستردهای تاریخ تمام شده بلکه از فضل بی پایان دانش و اطلاعات برخوردار است، با آنکه تاریخ افغانستان را در یک دوره کاملاً پژوهیده است و حادثاتی که در جریان حیاتش چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه سیاست به وقوع پیوسته با نویشتههایاش در روشنایی محض قرار داده و رویدادها را ازسال1160 تا 1348 قمری که نزدیک به دوصد سال میشود به صورت بسیار واقعبینانه و به دور از مبالغه وگرایشها با اتکا به مدارک موثق و دست اول بازتاب داده است.
حسین نایل باور داردکه حادثات سالهای1160 تا 1258 که عبارت از روزگار سدوزاییها است- به تفصیل بیشتر واقعات این دوره کاتب نپرداخته است اما واقعات بعد از 1258 که نزدیک به دوره مولف یا شامل در زمان زندگی کاتب میباشند، مشروحتر وهمه جانبهتر مورد گفت وگو قرار داده شده است.
نخستین سالهای رسالت کاتب به نوشتن تاریخ وطن ارتباط میگیرد به سالها آخر قدرت عبدالرحمن امیرجبار، مخوف و بیاعتماد به ملت، مصادف بود. کاتب که در تاریخ نویسی زیر نظر مقامات وقت بود ناگزیر که تمام بیعدالتیها و مظالمی را که بر مردم تحمیل میشد به دلخواۀ آنان رویدادها را جلوه دهد با این هم او بی نهایت زیرکانه کوشیده است که اعمال ناروا را در ورای الفاظ وکلمات و در لفافة طنز وکنایات جا به جا کرده و در معرض بیان گذاشته است تا نسلهای بعد با اندک تعمق به مقصد نگارنده برسد تا مسئولیت نگارنده رفع شود و در ضمن خوانندهگان از آن همه نارواییها آگاهی یابند بنابراین شناخت، تحلیل و بررسی همه جانبه آثار کاتب و درک خصوصیات و ویژه گیهای آن از نظر جامعه شناسی و تاریخ نویسی در زمان او و جلوههای حقایق اجتماعی در آنها، کاربزرگیست که انجام آن به سادهگی میسر نیست.
بنابه این نظر شناخت و بازشناسی آثار کاتب نسبت به زمان ما و زمان خودش با در نظرگیری شرایط هر دوره صلاحیت مخصوص میخواهد یعنی تحلیل گر آثار کاتب قدرت مطلقه آن روزگار را در نظر گرفته به قضاوت متن تاریخی کاتب بپردازد، زیرا کاتب در چنین وضعیت نتوانسته با زبان باز وگشوده مطلبی را که خواسته ارایه دهد. چنین اوضاع او را گاهی به لفافه گویی گشانده یعنی مقصدش را در پشت واژهها و جملهها نهان کرده است و واقعیت را به نوعی با رویکرد زبانی در درون زبان نگه داشته که برای آشکار کردن واقعیت باید به ارزشهای هنر و ادبی دقت شود هم چنین با دید زبانشناسی به آثار کاتب نظر باید کرد.
کاتب که در عرصه علوم اطلاعات داشت خاصتاً در زمینه علوم اجتماعی و تاریخی دست بلندی داشت وقتی که او به عضویت دارالانشا و مجلس شامل شد، دانش او مورد توجه حبیب الله خان قرار گرفت بنابراین امیر به او اجازه داد که تاریخ افغانستان را از زمان به قدرت رسیدن سلسله سدوزایی تا زمان حبیب الله یعنی خود وی به رشته تحریر درآورد به این شرط که قبل ازچاپ به نظر خود امیر و چند تن از شخصیتهای صاحب نظری که مورد توجه خود حبیب الله خان است، رسانده شود. پس از تعهد چنین شرایط تمام آرشیو دولتی، اسناد و مدارک دست اول، نامهها و فرامین، گزارشات روزمره از جبهات جنگ و سایر گزارشهای مملکتی که در ارک شاهی موجود بود، همه در اختیار ملا گذاشته شد او درکنار کارهای روز مره خویش به تالیف وتدوین تاریخ کشور پرداخت که آثار او در افغانستان آن زمان هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت نسبت به هر نویسنده و مورخ دیگر برازندهگی خاصی دارد که برمیگردد به درایت، لیاقت وپشت کار مورخ شهیر کشور ملا فیض محمد کاتب.
1- تحفه الحبیب
کتابی ضخیمی تحت عنوان تحفه الحبیب که درسه جلد تدوین شده از نخستین کتاب کاتب است. بنابه شرایطی که امیر میخواست، مطالب کتاب چنان نبود، لذا اجازه چاپ و انتشار را نیافت.
جلد اول این کتاب در 767 صفحه شامل وقایع و حوادث تاریخ دوران سدوزایی میباشد.
جلد دوم آن در 885 صفحه، شامل حوادث تاریخی افغانستان در زمان محمد زاییها و دومین هجوم نظامی انگلیسی را نیز دربر میگیرد که تالیف آن در شوال1322 هـ.ق به پایان رسیده است هر دو جلد در کتابخانه نسخ خطی مربوط به وزارت اطلاعات و کلتور درکابل نگهداری میشد و بر روی برخی از سطور یا صفحات آن خطوط قرمز رنگی توسط امیر حبیب الله کشیده شده و در بعضی موارد تبصرههای نیز در حواشی این کتاب به قلم شخص امیر نوشته شده است. در حاشیه صفحه 104 جلد دوم نوشتهای به رنگ سرخ به قلم امیر مذکور جلب نظر میکند که چنین خوانده میشود: کاتب در سخن خیلی از خیلی اطناب کلام دراز کرده و حکایت حقیقت را به قافیهها و رعایت عبارت پردازی در مبالغه ضایع نموده.»
اما کاتب با آنکه استبداد و اختناق رژیم شدید است، با شهامت و دلیر وجدانی که داشت برای نوشته و تبصرۀ امیر افغانستان چونین توضیح میدهد:-جملۀ معترضهای که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن بر مظلومیت ستمدیدگان است برسبیل تنبه نگارش داده شد زیرا که مقام را مناسب دانسته تحریر نمودم، اطناب ممل نیست.»
کاتب همیشه متعهد به رسالت تاریخ نویسی بوده و میکوشیده که خیانت و جنایات ستمگران را بر ملا سازد بدون در نظر گیری که این جنایتکار یا خیانتکار کیست، بنابراین، چنین افشاگری به مزاق سانسور گران و سرد مداران امورخوش نمیآمد به این ملحوظ کتاب تحفه الحبیب سانسور شده ممنونع الانتشار میشود.
در صفحه 64 کتاب مذکور راجع به دزدی دوست محمد خان بنیانگزار سلسله محمد زایی مینویسد: «دوست محمد خان در حلی و حلل بانوان حرم حاجی فیروز الدین-مخصوصاً حرم- شهزاده قاسم سدوزایی دست درازی کرده زیورات شان را ماخوذ داشته راه کشمیر پیش گرفت.»
کاتب تا اندازهای که درتوان داشته حقایق فراوان تاریخی از ظلم و جنایات ستم گران را در لابلای این کتاب و در لابلای سایر آثارش گنجانده است.
حاجی کاظم یزدانی می نویسد که یک نسخه قلمی تحفه الحبیب به خط زیبای خود کاتب نزد عبدالحی حبیبی موجود بوده و حبیبی در باره آن چونین ابراز نظر کرده «این کتاب نکات خوبی تاریخی را حاوی است، برای مدققین تاریخ نهایت غنیمت و سخت پسندیده است. مولف دارای طبع شعر نیز بوده و در این کتابش اشعاری را که خود سروده به مناسبت درج کرده است.
بنابه نوشته سید عارف نو شاهی یک نسخهای از جلد دوم تحفه الحبیب با خط نستعتیق و زیبای مؤلف در874 صفحه و با حواشی امیر حبیب الله و سردار محمد یوسف خان در موزۀ ملی پاکستان در کراچی وجود دارد.
جلد سوم تحفه الحبیب در نزد نواسه مؤلف محفوظ است. وقتی که این کتاب ممنوع الانتشار می شود، کاتب بدون اینکه مایوس شود به نوشتن سراج التواریخ آغاز میکند، زیرا او میداند که کتاب برای واقعی بودنش که ارزش راستین و واقع بینانه را احتوا میکند از انشتار بازمانده است. بناءً دراینجا کاستی و کمی نه از مؤرخ و کتاب است بلکه کاستی، ضعف ونواقص از سردمداران امور است که میخواهند واقعیت تاریخی را به نفع امنیت و تداوم قدرت شخصی شان مکتوم کند.
2- سراج التواریخ
سراج التواریخ از معتبرترین کتابهای است که در باره تاریخ افغانستان توسط کاتب تالیف شده است. این کتاب را کاتب در پنج جلد تالیف کرده بوده که از آن جمله سه جلد آن در دسترس است.
جلد اول آن شامل وقایع دوران پادشاهان سدوزایی است که مدت 98 سال را در بر میگیرد وکاتب درسال1325 هـ.ق تالیف این جلد را تمام کرده است.
جلد دوم از آغاز به قدرت رسیدن محمد زاییها شروع میشود و تا حوادث1297 را در بر میگیرد و به سال 1331 تالیف آن به سر میرسد. هر دو جلد با هم به همین سال در کابل به چاپ رسیده که در مجموع دارای 378 صفحه است.
جلد سوم سراج، که بزرگتری، مهمترین و با ارزش ترین مجلات این کتاب است، وقایع و حوادث افغانستان را از سال 1297 هـ. ق که آغاز به قدرت رسیدن عبدالرحمن است تاسال 1314 یعنی شانزده سال حوادث خونبار دوران سیاه و تاریک این امیر جلاد را شامل میشود. این جلد به تنها دارای 862 صفحه است و با افزودن صفحات جلد اول و دوم به صورت کل به 1240 صفحه میرسد.
چاپ جلد سوم به سال 1313 در کابل آغاز شد اما به نسبت بزرگی، سه سال طبع آن به طول انجامید و در سال1336 ازطبع برآمد. روش تالیف و چاپ آن طوری بود که مؤلف فصول اول آن را مینوشت و تکمیل میکرد سپس برای چاپ میفرستاد، بعد فصول بعدی را به همان ترتیب مینوشت و هر فصلی که از تحریر مولف میگذشت چاپ میشد. به این مناسبت کاتب گاهی حوادث و یا حکایاتی مربوط به سالهای 1333 تا 1335 را نیز درج کرده است.
کاتب سراج التواریخ را از روی عهد نامهها، پیمان نامهها، فرمانهای رسمی دو لتی و انبوهی از اسناد و مدارک گوناگونی که در دارالانشای دربار و آرشیو دو لتی موجود بوده نوشته است. بنابراین کتاب مذکور از نظرصحت اسناد و اعتبار آنها، از بهترین کتب تاریخ در نوع خود بوده، مقام بالای را در نزد دانشمندان دارد، و در ردیف کتب درجه اول از حیث صحت و اعتبار میباشد. از طرف دیگر آنچه که ارزش جلد سوم را بیش از حد بالا برده، یک نوع ابتکاری است که مولف در تحریر آن به کار برده است و آن چنین است که کاتب درضمن بیان مطالب، امیر عبدالرحمان و گاهی سرداران محمد زایی و وابستگان دولت را با یک سری اوصاف و القاب پر طمطراق و عبارات به ظاهر تمجید آمیز یاد میکند وجملاتی را در تعریف و ستایش دستگاه حاکم بهکار میبرد که اگر درون آن جملات شگافته شود جز یک مشت الفاظ و کلمات بی ارزش و توخالی چیزی در آن مشاهده نخواهد شد و نیز مخالفین رژیم را، ازجمله مردم هزاره را به باد ناسزا میگیرد اما کاتب باذکاوت و هوشیاری مقصد اصلی و واقعیت تاریخی را با اتکا به همین ستایش توخالی سردمداران و نا سزاگویی مخالفانشان بیان کرده، بسیاری ازجنایات هولناک و خیانتهای ستمگرانة عبدالرحمان را به طور مشروح و ماهرانه در لابلای نوشتههایش گنجانده بنابراین جلد سوم سراج را باید سند نامه رسوایی امیر عبدالرحمان و باقی خاندانش نامید. زیرا تقریباً در هر صفحة آن یک حتا چند جنایت و خیانت این میر غدار و حکام و عمالش را درج کرده است. اگر سراج التواریخ نوشته نشده بود، به یقین جنایات عبدالرحمان را به آن تفصیل نمیدانستیم.
نویسنده گان «آریانا دایره المعارف» راجع به سراج چنین مینویسند: در بزرگترین کتاب تاریخی و اثر مهم در عصر امیرحبیب الله و مابعد آن کتاب سراج التواریخ تالیف فیض محمد کاتب است که در پنج مجلد بوده و تاکنون تنها سه مجلد آن به طبع رسیده است جلد اول از زمان حکومت ابدالیها آغاز گردیده وجلد پنجم حاوی وقایع زمان امان الله خان است، نسخه های قلمی جلد 4 و 5 موجود است.
عبدالحی حبیبی در باره سراج و تعدادی از مجلدهای آن چونین میگوید: «سراج التواریخ نخستین کتاب ضبط وقایع دولتی افغانستان شمرده میشود و برای مورخان دیگری که آثار خود را مطابق به موازین جدید تاریخ نویسی مینویسند بهترین منبع معلومات به شمار میآید. قراری که دکتر بهروز در سنه 1361 ش به من (حبیبی) گفت، کاتب تاریخ خود را تاسال هشتم عصر امانی 1306 ش نوشت.شش سال اخیر امیر عبدالرحمان و تمام دورۀ امارت حبیب الله خان در یک جلد در حدود سه هزار صفحه در کتابخانه معارف موجود بود که احوال قتل امیر حبیب الله را هم داشت ولی اکنون موجود نیست و نیز جلد پنجم به خط خود کاتب و مشتمل بر احوال هشت سال و سه ماه سلطنت امان الله خان نزد عبدالغفور غرقه دیده شده بود که سرنوشت این جلد اخیر معلوم نیست.»
حاج کاظم یزدانی درمورد سراج التواریخ و مزایای آن از قول استاد علامه محیط طباطبائی چنین مینویسد: «نویسنده این سطور(حاج کاظم یزادنی) در تاریخ 5/9/1362 در تهران نزد استاد علامه محیط طباطبائی بود، سخن از ملافیض محمد و تالیف گرانبهایش در میان آمد ایشان فرمودند که: درحدود پنجاه سال قبل که سردار عنایت الله برادر امان الله خان مخلوع از کشورش فراری و در تهران تعبید بود، با من(طباطبائی) آشنا شد و این آشنایی تبدیل به دوستی گردید و گاه گاهی به دیدنم میآمد و کتابهای مربوط به تاریخ افغانستان از آن جمله پنج جلد سراج التواریخ را برای مطالعه به عنوان امانت برایم آورد و مؤلف سراج بامهارت عجیبی جنایات رژیم های افغانستان را در آن گنجانده بود و عجیب است که شهزاده مذکور متوجه این نکته نشده بود.
شیوه ادبی نگارش سراج التواریخ
شیوه تاریخ نگاری در زبان پارسی دری همانند زبان عربی تابع یک دسته از قواعد و اسلوبهایی ادبی است که گاهی روند تاریخ نگاری را این قواعد و اسلوب ادبی مخشوش ساخته و کتب تاریخ را به متن ادبی مبدل کرده است زیرا ادبیات پارسی دری پس از سلطه عرب و تاثیر پذیری ادبیات دینی عرب به زبان و ادب پارسی نوع از اختلاط را در این ادبیات به میان آورد که حوزه تاریخ نگاری، ادبیات، دین، فقه، تصوف و... را دربر میگرفت. این روند بیش از حد به تاریخ نگاری سایه انداخت تا آنجا که برخی از متون تاریخی را نمیتوان از متون کاملاً ادبی باز شناخت یا تفاوت بین این دو نوع متن قایل شد.
نگارش فرامین و احکام پادشاهان که توسط منشیان دربار صورت میگرفت پس از قرن سه و چار هجری کاملاً شیوه مخصوص به خود را پیدا کرد که تلفیق از زبان پارسی و عربی بود با قواعد دستوری و ادبی هر دو زبان بناءً فهم آن برای اهل زبان دشوار بود تا قرن 12 و 13 هـ.ش، در حوزه شرق تاریخ به فرمان پادشاهان توسط همین منشیان درباری نوشته میشد که این نگارش منشیانه کاملاً تاریخ نگاری را تحت تاثیر قرار داد و در بسا موارد اصل معنا برای زیبا سازی ظاهر کلام فدای لفظ میشد و آن قدر به ایراد عبارت طویل و توصیفهای دور از نیاز دست مییازیدند که یافتن مطلب از خلال عبارات کار خواننده را زار مینمود.
پوهاند شاعلی اکبر شهرستانی در مقالهای زیر عنوان اسلوب سراج التواریخ این خطر را برای متون تاریخی گوشزد میکند که همانا بیش از حد ادبی نویشتن متن تاریخ است. ترجمه تاریخ یمینی و الکامل ابن اثیر را از جمله متون تاریخی میداند که با جملهها و ترکیبهای متکلف که از خصوصیات متون ادبی است تحریر یافته اند و تبارز معنا و مقصد تاریخ در آن پوشیده شده است.
اما تاریخ بیهقی و زین الاخبار از قدیمان و احسن التواریخ و تاریخ گزیده از دوره مغول، از جملة تاریخهای اند که جانب لفظ و معنا در آنها رعایت شده اند.
بنابه نظر شهرستانی سراج التواریخ نیز به لباس عبارت متصنع و ادبی آراسته شده است ولی بسیار با شیوه ماهرانه این روش پیاده شده با وصفی که مولف خواسته است تا تاریخ را یک اثر ادبی و آگنده از عبارات نثر فنی و منشیانه بسازد با این هم به طرزی نوشتن متن تاریخ سراج التواریخ پرداخته که معنا و مطلب را قربان آرایش کلام نکند بلکه نویسنده قدرت طبع و احاطة ذهن خود را بر فنون ادب و کلام و دانستن وقایع چنانکه در خور آن است نشان داده است و از این رو خواندن سراج التواریخ شخص متتبع و محقق را در لابلای از لحاظ زیبایی عبارت، شوق مطالعهای مزید پدیدار میآید و مطلب تاریخی را به زودی تمام درمییابد.
پوهاند شهرستانی تاکید میکند که سراج التواریخ به اسلوب شیوا نوشته شده و در آن تعقید و ابهام دیده نمیشود، از نگاه ساختمان جمله آن قدر طبیعی و روان است که بر استحکام آن افزوده است همان قاعدة طبیعی زبان دری در طرز جمله بندی آن به کار رفته است. ایراد تشبیهات و استعارات آن دال بر تشیید کلام است، اگر سجع به کار میبرد چنان است که هیچگونه تکلفی در آن مشاهده نمیشود بلکه کاملاً طبیعی آمده است.
پروفیسور شهرستانی با صلاحیت کاملی که در شناخت متن، معنا و حوزه ادبیات و زبان دارد، در بارة نگارش سراج التواریخ چنین ابراز نظر میکند: «تجنیس و تضاد بر زیبایی کلامش میافزاید و رعایت تناسب در استعارات و تشبیهات و افعال و خودداری از تکرار افعال و تطابق صفت و موصوف به شیوه عربی و قصر مطلب با ایراد ترکیبهای وصفی و جمع بستن کلمات خارجی به سبک عربی و تجسیم مطلب به اسلوب مستقیم و کاربرد تکیه کلامها و ضرب المثلها از خصوصیات مهم و برازنده سراج التواریخ است.»
کاتب در ساختن ترکیبهای استعارهیی و تشبیهی ابتکاری کرده است به این معنا که تناسب میان مشبه و مشبه به و وجة شبه و مستعارله و مستعار منه جامع را کاملاً در نظر داشته است مثلاً وقتی که (خاک هستی) میگوید در این ترکیب تناسب وجود دارد یعنی (هستی) با (خاک) رابطه دارد. یا هنگامی که (تکاورعزم) میگوید، قاطعیت و سرعت تصمیم را ارائه مینماید و اگر (تخت عزت) میگوید از آن است که تخت با عزت رابطه و تناسب دارد نه با ذلت و همچنان (مهمیز ستیز) زیرا ستیزه کردن گویا بدون تعقل و با لجاجت و اصرار به پیش رفتن و ستیزه کردن گویا اسپ خود را برای شتاب مهمیز کرده است.
و دیگر تراکیب و مثلا اسپ فرار، برگستوان زمهریر، وادی حرمان، غبار کدورت و غیره همه بدین سان است.
پوهاند شهرستانی خصوصیات ادبی و زبانی را در سراج التواریخ چنین بر میشمارد:
1- استعاره و تشبیه
کاتب ترکیبهای اضافی – استعار وی را فراوان به کار میبرد از قبیل رشته منازعه، طریقه مصالحه، طناب عدوات، دشت کربت، سعادت دیدار، چهره حیات، تخت عزت، مهمیز ستیز، تکاور عزم، خاک هستی، لوث حسد، جادة بطالت، غبار کدورت، آب ملا طفت، وادی حرمان، اسپ فرار، برگستوان ز مهریر و غیره....
2- سجع
بنابه تحقیق پوهاند شهرستانی سجع در سراج التواریج فراوان به کار فته اما بنابه ضرورت و نیازمندی برای افاده کلام به شیوه مناسب و طبیعی آمده است زیرا کاتب خواسته است با ایراد سجع، کلام را مزین و مطلب را خاطر خواه سازد مثلاً رایات عالیات فیروزی سمات، خدام اخلاص کیش صداقت اندیش، تیغ آبدار و توپ و تفنگ آتشبار، از خواب غفلت بیدار و از بادة بیخبری هوشیار نشده بود، بیست هزار مرد پیکار و چهل عراده توپ آتشبار بودند، عبارت کدورت به آب ملاطفت شسته بود، جریده جان و گسسته عنان افتان و خیزان رهسپار وادی حرمان شدند، یک صدف را گوهر و یک سپهر را اختر بود و امثال اینها...
3- ایراد تجنیس و تضاد و رعایت تناسب
کاتب جملات خویش را با آوردن کلمات متجانس و با مفاهیم کلمات متضاد زیبا میسازد. خواننده را از خواندن، آن گونه ترکیبها خطی مسیر میشود. مثلاً تا رشته عهد متعقد گردد و طناب عداوت قطع شود. در این جمله دیده میشود که رشته اگر چه ضعیف باشد ولی برای دوستی و وفاداری بستن آن بهتر است و طناب اگر چه نیرومند باشد در عداوت قطع مناسب است مثلاً: در مورث قطع رشتة منازعه و باعث وصل طریقة مصالحه است یا مثل یک صدف را گوهر و یک سپهر را اختر بود.
که گوهر با صدف و اختر با سپهر تناسب دارد. یا مثل: «از دیگر هواییکه در سر و سودایی که در دل دارد بگذرد» یا مثل «به حسن تقریر و پند دلپذیروی دلش را به سوی خود کرد.»
یا «به تمنای آتش خاک هستی به باد فنا دادند» یا «رخت از تخت عزت به تخته کشید» یا «اگر دل شیر و چنگ پلنگ داری» یا « در احیای حق و اماتة باطل غبار کدورت به آب ملاطفت شسته بود» و...
4- ترکیبهای توصیفی
کاتب برای مجسم ساختن موصوف ترکیبهای دلپذیر توصیفی میسازد تا از یک سو موصوف را نیکو وصف نماید و از سوی دیگر ترکیب تازه بسازد. مثلاً: نقب زنان چابک دست خاراشکاف، طبل خود سری به آواز درآورد، دامن ضمیر شان به لوث حسد آلوده گشته، به اندرز و نصحیت در به شاهراه هدایتش آرند، گرفتاران وادی حرمان راه ناکامی سپارند، در پس دیوار حسرت و نامیدی نشستند، بر اسپ فرار سوار گشت و مانند اینها...
برخی از ویژگیهای زبانی و دستوری را در سراج التواریخ پوهاند شهرستانی این گونه بر میشمارد:
1- افعال
در سراج التواریج افعال به شکل متناسب به کار رفته است و از تکرار فعل در موارد ضروری احتراز شده است. اگر گاهی افعال پی در پی میآید بنابر ضرورت کلام و ایجاب توضیح کلام است و بدون ضرورت هرگز به حذف فعلی نمیپردازد مثلاً: شب و روز آرام نبوده خون دل میآشامیدند، امر رفتن فرموده، یکدیگر را به ضرب توپ و تفنگ زدن و خستن آغاز کردند، جانب دشت کشیدن فرمود، این را گفته قدم به بیرون شدن نهاد و از شدت درد چهره حیاتش زرد گردیده قالبش از روح تهی شده رخت از تخت عزت به تخته کشید... نقض عهد سابقه را پیشنهاد خاطر کرده چنان چه ذکر شد... طرح جدید انداختند، لشکر را امر در آب زدن فرموده و غیره.
اما گاهی بسیار شاذ واقع میشود که ایراد افعال پی در پی دور از بلاغت میآید، مثلاً: «کرده است میکنند»
2- مطابق به شیوه عربی
کاتب مردی دانشمند و آگاه به علوم متداول زمانش بود او برعلاوه تاریخ نگاری از علم صرف بهره کافی داشت و با اثر پذیری از مطابقت در زبان عربی به مطابقت صفت با موصوف توجه میکند.
هرگاه موصوف به صیغة جمع میآید صفت را نیز به شکل جمع میآورد و در ترکیبات اضافی زبان دری و حتا زبان خارجی اسما و مضاف الیه و مضاف یا صفت موصوف را به شیوه عربی میآورد، مثلاً تحایف فاخره عمده، به شرط ثبات دفعات مطوره، سرگارین عالتین، رایات عالیات، نامه خیر ختامه، مبلغ مشخصه مطوره، به عادت قدیمه، مملکت محروسه و...
اگر چه این همه عرب گرایی برای اهل زبان، زبان ستیزی میتواند قلمداد شود ولی بنابه هر عصر و زمانه دیدگاة آدمی فرق میکند زیرا در روزگار کاتب هنوز استفاده از زبان و ترکیبات زبانی تسلط بر علم به خصوص علم صرف و نحوف پنداشته میشد اما آنچه که در این تطبیقهای موصوف و صفت با صغیههای درشت شان قابل تحسین است عبارت است از آگاهی کاتب به زبان و قواعد دستور عربی.
3- جمع بستن اسم به (ات)
در سراج التواریخ اکثر اسمهای پارسی دری را کاتب به (ات) عربی جمع بسته است که میتواند جای برای انتقاد باشد زیرا از اصول زبانشناسی نباید قواعد زبانی را به زبان دیگر تحمیل کرد و از جانب دیگر در زبان پارسی اسمهای به (ات) عربی جمع بسته شده که مختوم (ه) باشد اما کاتب فراتر از این رفته، مثلاً: تمام پرگنات دو آبه، سلحشوری مردم کوهستانات، و هم به این گونه صورت جمع بعضی از کلمات عربی دیگر به شکل عربی مثل توپ به اتواپ.
4- کلمات و ترکیبهای بکر
در سراج التواریخ کلمهها و اسمها و ترکیبهای کاملاً بکر وجود دارد که از لحاظ بلاغت و رسایی در زبان دری تازه گی دارد مثلاً: پذیره (پذیرایی و استقبال)، پذیرهگیان (مستقبلین و پذیرایی کنندهگان)، تعارف (پیش نهادن)، رها کردن (فیر کردن انگلیسی)، جنگ گاه (حربگاه) احرام بند کعبه مقصود و غیره... با آنکه این گونه کلمات و ترکیبها در آثار گذشتگان به کار رفته باز هم تازهگی دارد.
5- کار برد کلمات عربی، ترکی و مغولی
در کتاب سراج التواریخ کلمات عربی بسیار زیاد است و بعضاً کلمات عربی که در نظر مولف نا مانوس مینموده است در حاشیه کتاب تفسیر شده است نیز کلمات ترکی و مغولی به شیوه مورخان دوره تیموری به کار رفته حتا ترکیبها و فقرههایی به شیوه تاریخهای مذکور در آن دیده میشود، مثلاً: همه را به یاسا رسانید (یعنی همه را به سزای قانونی رسانید)، ایلغار نمودند(هجوم بردند)، کنکاش (مشوره و مباحثه)، الگا (حلگه، وادی)، قابوچی (دربان)، قلیان چلم، مورچال (سنگر)، ایل والوس (قبیله وطایفه)، قشلاق (محل سکونت زمستانی)، اییلاق (محل باشش تابستانی.)
ساخلو و یرغمال و غیره و همچنان اسمهای ترکی مانند قره کتل و قاپوچی و اسمهای مغولی همچون جغتو و اسمهای انگلیسی مانند کمیدان، جنرال و غیره در آن بنابر ضرورت ایراد گردیده است.
6- ترکیبها و کلمات و تکیه کلامهای مروج در میان مردم: از ترکیبها و جملهها و اسمهای چون: نعل بها، بازی برده را باختن، وظیفه (تلاوت کردن قرآن)، من داعی امارتم نه ساعی برگرفتن رشوت، به باریدن گلوله تفنگ پرداختند، قحط غلا و امثال اینها نیز در سراج التواریخ یافت میشود علاوه بر اینها ترکیبهای از نوع: عرض پرداز شدن، ثقه کثا فرمودن، شرف جبین بوس حاصل کردن و غیره نیز در آن دیده میشود به طور مختصر باید گفت که طرز انشا و سبک سراج التواریخ کاملاً منشیانه و ادبی است و همچون سبک تاریخ و صاف بسیار مغلق و مملو از کلمات و عبارات مشکل عربی نیست یا همچون تاریخهای دیگری که مملو از عبارات بیمطلب سر شارند. بلکه این اثر گرانبها شباهتی به جامع التواریخ و احسن التواریخ دارد و در هر جا که عبارت و فقره و جملهای را میآورد فقط افاده و ادای مطلب خاص از آوردنش در نظر است. کاتب ناگزیر میشود تا با ترکیب سازیها و ایراد استعارهها و تشبیه و تجنیس و تضاد، کلام خود را استوار و متینتر سازد و مطلب را با چنان مهارتی به کرسی بنشاند که هم خواننده از آن فایده بردارد و هم خودش مورد سرزنش و پرسش قرار نگیرد زیرا با چنان دربار و تحت تاثیر آن گونه شرایط کاری سهل نبود که تاریخی به این شیوه و اهمیت را مینوشت و در ادای مطالب از کمال زیرکی و ذکاوت و استفاده از فنون و آداب نوسندگی کار گرفته است زیرا ناگزیر بود بیدادهای بیکران و کلا برداران و سر ربایان آن زمان را در خلال عبارات بیان کند. او میدانست که فرزند همان جنرال یا کمیدان که در قتل مردم و غارت مال و جان خلق در عصر امیر ماضی سر بر آوردة میدان بود در زمان امیر جدید هم بر کرسی قدرت نشسته است و لاجرم با عبارت پردازیهای ستوده اصل مطلب را که بیان وقایع بود افاده میکرد.
بیهقی میگفت: «اگر چه پروردة خاندان غزنویم اما امانت تاریخ نگاری مرا وا میدارد که حقایق را بیان کنم» از همان رو غارت اموال و قتال... و کشتن بیگناهان را که توسط سپاهیان مسعود به عمل آمده بود بیان کرد ولی شیوة بیان او کاملاً ساده و بی پیرایه است مگر تاریخهای همچون وصاف شاید به علت ترس از ستمگاران با نشان دادن مهارت و هنر خویش مطلب کوچک را در لفافه الفاظ متعدد پیچانده و درک مطلب را دشوار ساخته است.
اما ملا فیض محمد جانب لفظ و معنا را نگاه داشته و بین لفظ و معنا توازن برقرار کرده است:
رعایت لفظ و معنا
کاتب در ساختن ترکیب خامه اش توانا بوده است و به آسانی و بسیار بدون تکلف عبارت میپردازد، عباراتی که جانب لفظ و معنا در آن به صورت متوازن و متوازی ایراد گردیده است. به گونه نمونه عبارتهای زیر را از کتاب سراج التواریخ آقای پوهاند شهرستانی اقتباس و تحلیل کرده در اینجا میآوریم.
- مکتوب تسلیت اسلوب
- رقیمه سعادت شمیمه
- جنبش جیش
- جیوش رعد خروش
- جانب مواحدت جوانب
- خطاب رفعت انتساب
- گوش داد نیوش
- شقاوت پیشه گان بغاوت اندیشه گان
- منشور تسلیت دستور
- نامه استمالت شمامه
از ترکیبهای بالا چنین بر میآید که ایجاز در نظر گرفته شده زیرا ایجاز یکی از صفات بر جسته کلام است و رعایت آن در کلام، هنر فصاحت و بلاغت را بر جسته میسازد بنابراین فهم سخن را آسان میگرداند مکتوب تسلیت این معنا را میرساند: مکتوبی که از طرز و شیوه تحریر آن بر میآید که برای تسلی خاطر نبشته شده است.
رقیمه سعادت شمیمه یعنی نامهای که در آن از سعادت جانب مقابل سخن در میان بود.
جیوش رعد خروش یعنی عساکری که صدای شان مثل رعد میخروشید.
جانب مواحدت جوانب یعنی جانبی که هر سویش اتحاد و یگانی بوده است. خطاب رفعت انتساب یعنی خطابی که در آن به بزرگی و بلندی نسبتی وجود داشته باشد.
گوش داد نیوش، گوشیکه برای شنیدن داد خواهی آماده باشد.
منشور تسلیت دستور، فرمانی که برای تسلی خاطر صادر گردد.
با آنکه نوسنده میتوانست که این عبارتهای کوتاه را دراز بنوسید مگر با قدرت طبع و نیروی دانش و حاکمیت بر زبان، چنان عباراتی ایجاد کرده است که در آن هم زیبایی ظاهر وجود دارد و هم معنا به تمام و کمال افاده یافته است اگر سراج التواریخ را از نگاه ایجاد عبارات جدید با تاریخهای دیگر مقایسه کنیم به خوبی برای ما ثابت میشود که کاتب تا چه حد از اطراف کلمات پرهیز کرده و با اقتصاد، عبارت پرداخته است.
تاریخ وصاف برای عبارت آرایی به اطناب بیجا پرداخته است مثلاً در این عبارات میتوانیم اطناب بیمورد را ملاحظه کنیم: «... و تالی این اساس بیمنتها شمایل رسایل صلوات و فواتح روایح تحیات چنانکه مرسله حوران بهشت از هزت نسایم آن صورت تحرک فی نحرالحبیب جمایل گیرد...»
برای فهمیدن این عبارت پردازی خواننده بسیار باید بیندیشد و بر لغات و کلام عرب و زبان پارسی دری کاملاً مسلط باشد تا به دانستن این عبارات پیچیده پی ببرد و اگر آن عبارت دراز را تحلیل کنیم بالاخره ثابت میشود که مطلب آن یک کلمه است و بس.
اما کاتب از یک طرف عبارت میآفریند و از سوی دیگر مطلب را با ایراد الفاظ اندک ادا میکند.
در ایجاد ترکیبهای توصیفی و اضافی از یک طرف صنایع لفظی و زیبایی عبارت در نظر بوده است از طرف دیگر تناسب کلام، مثلاً وقتی که میگوید: «جنبش جیش» اراده داشته است که هم تجنیس به کار ببرد و هم مطلب را ادا کند.
سراج التواریخ عباراتی به شیوه بیهقی و جامع التواریخ کاملاً ساده و بی پیرایه نمیآرد زیرا او در موقف منشی است و به نشر منشیانه علاقه دارد. با ملاحظه عبارتهای از تاریخ بیهقی و جامع التواریخ بدین مطلب خوبتر پی میبریم. مثال از تاریخ بیهقی: «این رسول رفت پیغامها بگذارد و پسر کالو نیکو بشنید و به غنیمتی سخت تمام داشت و جواب نیکو داد و سه روز در مناظره بودند تا قرار گرفت بدانیکه وی خلیفت امیر باشد.»
در اینجا میبینیم که جملهها بسیار کوتاه است و هر کدام مفهومی را به صورت جداگانه ادا مینماید و معمولاً در هر فقره، فاعل، مفعول و فعل یا دوتای آن وجود دارد و گاهی هم قید در میان میآید، چنان که در فقره «پسر کاکو نیکو بشنید» که کلمه نیکو قید واقع شده است.
اما سراج التواریخ، ترکیب از نوع دیگر است: «از راه خود سری و هرزه دری به هر دره شد...»
طوریکه میبینیم ترکیب جمله پیچیدهتر است یعنی غیر از فاعل و فعل، اوصاف و نعوت پیچیدهتر آمده است.
و اما در تاریخ و صاف، ترکیب جمله پیچیده است: «به وساطت آن دو جوهر جواهر مجردات و نفوس مفارقات در سلسله امکان مکنت تعداد یافت.» که اصل جمله چنین است: «به وساطت آن دو جوهر تعدد یافت.» میبینیم که برای ادای مطلب عبارت را بی جهت با ایراد ترکیبهای اضافی دراز ساخته است.
عبارت سازی در جوامع التواریخ هم مانند بیهقی است اما اندکی به درازی میگراید و فقرهها مثل بیهقی کاملاً کوتاه و موجز نیست: «چون تا آن بر تخت نشست به یاسای مذکور جمله مدعیان را ساکت گردانید...» که در فقره نخستین اگر چه کامله است اما مطلب تمام نیست و تابع فقرة مابعد خود است.
ایجاد ترکیب به شکل فاعلی
کاتب گاهی ترکیبی را به شکلی فاعلی میسازد که تازه معلوم میشود:
- امر... را پذیرنده و مال دیوانی را دهندهایم.
- پذیرایی اطاعت گشته
- عرض پرداز... شده
- هر وقت که مدعی پا نهاد خاک هرات بشود
- او وجه را مطابق سند، سپرد کارگزاران ما نماید
- پذیرای اطاعت و جاده پیمای طریق انقیاد میباشیم.
که در ترکیبهای مذکور «پذیرة امر»، «دهنده مال دیوان»، «پذیرای اطاعت»، «عرض پرداز»، «پا نهاد خاک...»، «سپرد نمودن» و مانند اینها تازه اند و بیشتر شباهت به مکالمه روز مردم دارد.
سجع و توازن
ایراد سجع در سراج التواریخ زیاد است مگر طبیعی افتاده است و متکلف به نظر نمیرسد و هر جا که کلام متسجع میآرد سجعش ساده آمده است:
- با اشرار، گرفتار ناورد و پیکار بودند.
- حقیقت ما فی الضمیر و پیشنهاد خاطر مرحمت تخمیر خود را...
- آسایش رعایا و ترقی احوال برایا...
- سپاه نظام و توپخانه با انتظام و لشکر خون آشام...
- فرامین اندرز و نصحت آگین و استمالت آیین...
در جملات فوق «ما فیالضمیر» با مرحمت تخمیر و رعایا و برایا و نظام و انتظام و آگین در آیین سجع است.
ایراد عبارات به شیوة عربی
در بسیاری موارد، در سراج التواریخ عباراتی آمده است که گویی که از جمله عربی ترجمه شده باشد مثلاً:
- هر آیینه همسایهگان نزدیک قاصد و نامه ارسال میدارند.
- هر آیینه به خیال باطل و هوای فاسد محکم شده خود را عاطل ساخته در کابل خواهید آمد.
- هر آیینه ظاهر است که دشمنان درکمین اند.
- از راه اطاعت به پای انقیاد نزد اینان آمد.
- هر آیینه پذیرای اطاعت و جاده پیمای طریق انقیاد... باشیم.
از ارایه چنین عبارات میتوان گفت که کاتب در مدرسه هم به تحصیل پرداخته و علوم ادبی را از عربی فرا گرفته است بنابراین از آن متاثر شده است، این بود برخی از ویژگیهای ادبی و زبانی سراج التواریخ که از عمدهترین تالیفات ملا فیض محمد کاتب میباشد.
بقیه تالیفات و آثار قلمی کاتب
1- تاریخ حکمای متقدمین از هبوط آدم تابعثت عیسی، این کتاب به خط مولف برای صنوف رشدی به تصویب وزارت معارف وقت در 289 صفحه در کابل به سال 1303 هـ.ش به چاپ رسید و جز کتب درسی بوده است؛
2- مهمترین و با ارزش ترین اثر قلمی کاتب کتاب گران قدر «فیضی از فیوضات» بوده چنانچه اخیراً در میان انبوهی از یاد داشتهای پر ارزش وی که از خانة پسرش علی محمد به دست آمده، معلوم شد که فیضی از فیوضات یکی از تالیفات مهم کاتب بوده و ملا آن را در ردیف تالیفاتش یاد داشت کرده و در نهایت خفا از دستگاة حاکم نویشته است.
این کتاب نیز در باره تاریخ افغانستان نگاشته شده و در آن به طور آزاد سخن گفته، خیانتهای زمامداران و خاندان امارت را بدون پرده پوشی تحریر نموده است یکی دیگر از امتیازهای این اثر آن بوده که مولف در آن تنها به ذکر وقایع اکتفا نکرده بلکه به تحلیل قضایا و بررسی علل وقایع پرداخته است، چون این کتاب را در اواخر عمر نوشته لذا از نظر انشا و جمله بندی نسبت به سراج التواریخ از پختهگی و روانی و متانت بیشتری برخوردار است. کاتب بعد از اتمام، در حدود سال 1306 این اثر گرانبها را به سید مهدی فرخ که در آن زمان سفیر ایران در کابل بوده سپرده است تا از دستبرد رژیم افغانستان در امان بماند زیرا احتمال قوی میرفته که اعمال رژیم به خانه کاتب ریخته تمام کتب و دست نوشتههای او را ضبط و خودش را دستگیر و مجازات نمایند، سید مهدی فرخ آن کتاب را از افغانستان خارج نموده و صفحاتی از آن را در کتاب خویش که به نام (تاریخ سیاسی افغانستان) است، آورده.
3- تذکره الانقلاب
در این کتاب وقایع سال 1307 و 1308 هـ.ش به روش روزنامهای به رشته تحریر درآمده و تاریخ به قدرت رسیدن «بچه سقو» و سقوط امان الله خان و قیام هزارهها و سایر نقاط کشور را شرح داده است.
این کتاب در 209 صفحه به خط زیبای نستعلیق نوشته شده و سر انجام با بیان وقایع روز سه شنبه 22 ربیع دیگر فرصت نوشتن بقیه حوادث را نمییابد، گمان میرود که از این روز به بعد است که بچه سقو، مولف را همراه با هیأت صلح به هزاره جات میفرستد تا مردم آن سامان را به صلح و سازش با سقوی ها دعوت کند اما او موفق نمیشود که قوم خود را آرام سازد و شاید هم در خفا آنان را به مقاومت و پایداری تشویق کرده باشد؟ به هر حال او وهمراهانش از این سفر ناکام بر میگردند و بچه سقو به کاتب ظنین شده فرمان دستگیری وی را میدهد. آنگاه توسط عمال بچه سقو دستگیر و شکنجه میشود و بعداً به شهادت میرسد و کتاب «تذکره الانقلاب» به این ترتیب نا تمام میماند.
4- نسب نامة طوایف افاغنه و تعداد نفوس ایشان
این کتاب را ملا فیض محمد قصد داشته که در آخر سراج التواریخ ضمیمه کند اما چون مجلدات آخر سراج گرفتار حریق میشوند، به ناچار آن را به میرزا عبدالمحمد پور علی زاده مؤدب السلطان اصفهانی سپرده و او آن را در جلد پنجم کتابش «امان التواریخ» درج کرده است.
5- امان الانشا
علی محمد پسر کاتب گفته بود که پدرش کتابی در باره فن انشا و نویسندهگی نوشته بوده که از میان آثارش مفقود شده است. اما فدا محمد نواسه ملا به دکتور محمد یعقوب واحدی اظهار داشته که کتابی به نام امان الانشا از تالیفات پدرکلانش نزد کاکایش در مزار شریف موجود است و به این صورت موجودیت کتاب امان الانشا مسلم گردید.
6- تاریخ عصر امانیه
بنابه فرمان امان الله خان که در آرشیف ملی موجود است به تاریخ شانزده ثور 1299 شمسی صادر شده: تاریخ وطن تا عصر امانیه نگاشته شود که در آن فیض محمد کاتب مجدداً به انجام این امر مهم مامور ساخته شده است قسمتی از متن فرمان چنین است: «... فضایل همراه ملا فیض محمد کاتب از حضور والای ما کمافی السابق به تاریخ نگاری مامور گردیده که تمته واقعات سراج التواریخ و واقعات عصر امانیه را همواره انشاالله تعالی تالیف و اجرا نماید... و ملا فیض محمد خان به درستی شاغل تالیف کتاب مذکور باشد، خاص احوالات ظاهر و علانیه را به قرار شرح مندرجه فرمان هذا برای کاتب مذکور سیاهه بدهند. فقرات سری و خفیه که به ذریعة اوشان اجرا شده بیرون نویس کرده از ملاحظة حضور بگذرانند در هر کدام اجازت شد برای کاتب مذکور بدهند...»
کاتب که تا ده سال دیگر پس از این فرمان حیات داشته مسلماً به امر پادشاة وقت، تاریخ عصر امانیه را نوشته است. این کتاب فعلاً در دسترس نیست اما استاد شهرستانی در سال 1334 شمسی نسخهای از آن را به خط خود کاتب نزد عبدالغفور غرقه (بعداً بابری) دیده که به قول خودش از کتابخانه معارف گرفته و برای خود نقل برمیداشته است. گویا این کتاب به کتاخانه معارف اعاده نشده و معلوم نیست فعلاً در کجاست. دکتور محمد یعقوب واحدی نیز قول استاد شهرستانی را تایید کرده است همچنین پوهاند حبیبی نیز ضمن صحبتی این مطلب را، تصدیق نمود.
7- فقرات شرعیه
در مسایل فقهی و اسلامی نوشته شده، بنابه نامهای که تاریخ پانزده جوزای 1300 نوشته شده در آرشیف ملی موجود است. از این نامه بر میآید که امان الله خان نوشته هدایت کرده که کاتب موظف شود به نوشتن کتاب فقرات شرعیه با موافقت نظریه و تایید ملا عبدالواسع آخند زاده.
8- تحفه الاخوان
9- فیض الامان، در این کتاب جغرافیای افغانستان و اقوام ساکن آن را شرح میدهد.
10- استقلال افغانستان
11- شرح اصول دین مولانا محمد علی رشتی، متن این کتاب نوشته مولانای رشتی و شرح آن از ملا فیض محمد کاتب است.
12- سبب و سر مبتلا شدن نفوس ناطفه انسانیه
13- رسالهای در باره «وجه تسمیه افغانستان» این رساله به خط زیبایی نستعلیق به دسترس یکی از طلاب محترم افغانی که در شهر قم مقیم است موجود میباشد.
14- یاد داشتها، مقالات و دست نوشتههای زیادی در آرشیف ملی از کاتب موجود است که به مسایل مختلف پرداخته است که بخشی از اینها در مجله حی علی الفلاح و آیینه عرفان چاپ شده است که تحت عناوین، علم، زن و عفت و دین و سلطنت میباشد.
مجمع تالیفات و نوشتههای این دانشمند و مورخ بزرگ متجاوز از 6000 صفحه بزرگ میباشد. در سال 1358ش مجموعهای از آثار و یاد داشتهای کاتب از نزد ورثة او توسط دولت کمونیستی بنابه این ادعا که به آرشیف ملی انتقال داده میشود ضبط شد که این مجموع شامل چهار اثر تالیفی در 3267 صفحه و 76 قلم نقل فرمانهای دولتی و اسناد و مکاتیب و یاد داشتهای گوناگون دیگر 647 صفحه بوده است.
منابع و ماخذ
1. فصل نامه سراج سال اول، شمارة دوم زمستان 1373 شمسی تحقیقی پیراموان زندگانی ملا فیض محمد کاتب نوشته حاج کاظم یزدانی.
2. یادنامه کاتب، مجموعه مقالات گرد آورنده حسین نایل، نشر وزارت اقوام و قبایل به سال 1365 پژوهشی در بازنمایی و بازشناسی آثار کاتب نوشته حسین نایل و اسلوب سراج التواریخ نوشته پوهاند شاه علی اکبر شهرستانی.
3. فصل نامه سراج سال سوم، شماره دوازدهم تابستان 1376 سایه روشنایی زندگی فیض محمد کاتب نوشته حسین نایل
4. سیمینار بینالمللی به مناسبت یکصدوسی ومین سالنامه فیض محمد هزاره معروف به کاتب، مدون و مهتم پوهاند داکتر جلال الدین صدیقی چاپ 1367 خورشیدی، وضع سیاسی و اجتماعی عصر کاتب نوشته محقق عبدالله مهربان.
5. فصلنامه خط سوم شماره هشتم و نهم بهار و تا بستان 1385 شمسی یادی از فیض محمد کاتب هزاره نوشته عبدالصابر جنبش
6. غلام محمد غبار افغانستان در مسیر تاریخ ص 830 عبدالحی حبیبی جنبش مشروطیت ص 46